نوشته های روزانه

ببخشید انقدر که استرس داشتم نتونستم بخوابم همش فکر و خیال میکردم

خدایا یعنی چی میشه اینده چه حوری رقم میخوره یعنی قبول میکنن؟؟؟؟ یعنی موفق میشم؟؟؟؟؟

خدایا میدونم سخته

کارای خونه

شوهر بچه

دانشگاه خودم

کارای دانشگاه محمد که رو دوش من افتاده

و این کار جدید ک میخوام انجامش بدم

خدا جونم خیلی ذوق دارم

دوست دارم فردا که پیامکمو خوندن همه راضی باشن حمایتم کنن تشویقم کنن

خدایااا میشه کمکم کنی؟

من ک تو رو خیلی خیلی خیلی دوست دارم

تو ک منو دوست داری

میشه کمکم کنی؟

خدایا به نظرت فردا چی پیش میاد

ب نظرم دو تا سکوت دو تا مثبت و یه ممتنعه هست

البته هنوز ب محمد نگفتم

خدا کنه اون قبول کنه

هر چند اگه قبول نکنه با چهارتا اخم و گریه و چشم و ابرو و خنده و اینا راضیش میکنم

خداکنه خدا جونم قبول کنه

خدایا من امشب ۲۵ ابان نود و نه تصمیم گرفتم این کارو شروع کنم

هر چند مامان اول موافقت کرد و بعدش زد زیرش

یا بابا گفت شکست میخوری

اما ما سه تا خواهری خیلی به امید تو امیدواریم

و میدونیم که نا امیدمون نمیکنی

خدایا

خدا جونم

نزار جلو خانوادم شرمنده شم

نزار سرم زیر افتاده بشه از شرم

خدایا دستمو بگیر

کمکم کن

خدایا من ب تو تکیه کردماااااا

من فول میدم سعی کنم تا میتونم کار درست و انجام بدم

اما خدا جونم توام مثل همیشه‌ها پشتم باش

خدایا تو باشی همه چی اسونه

خدابا من دارم به حرفت عمل میکنم پس کمکم کن

خدایا همش میترسم شرمنده خانوادم شم

سر افکنده شم

یا نشه که بشه

خدایا تو کمک کن

بزار ک بشه

دستمو بگیر که تو بهترین دستگیر عالمی

😘😘😘😘دوستت دارم‌ی عالمه هر چی بگم بازم کمه

اووووومممممم الان اروم شد قلبم

اخیشششش

خدایا تنها امیدم توییی امیدمو نا امید نکن😘😘⚘⚘⚘💐💐 🧡🧡🧡💛💛💛